متهم به خاطر اینکه از رابطه خارج از ازدواج خود خلاص شود زن جوانی که با او در ارتباط بود را به قتل رساند.
مرد جوان دستبند بر دست روبهروی افسر پرونده نشسته بود و هر چند دقیقه یکبار سرش را بلند میکرد و نگران نگاهش را به درب ورودی اداره چهارم میدوخت. افسر پرونده این مرد جوان در مورد متهم پرونده گفت: «نگران مواجه شدن با شاکی است.
تا دیروز به همراه شاکی برای پیگیری پرونده فقدانی همسر شاکی به اینجا میآمد و حالا معلوم شده خودش همسر شاکی را به قتل رسانده است.» متهم نیز در مورد حادثهای که رخ داده است، گفت: «با همسر سارا همکار بودم و رفت و آمد خانوادگی داشتیم و خیلی صمیمی بودیم. سالها بود آنها را میشناختم و روزی نبود که برنامه پارک، کوه و دورهمی نداشته باشیم.
سارا زن زیبایی بود و حریم خاصی را هم در ظاهر و رابطه رعایت نمیکرد. کمکم در جریان این رفت و آمدها به او علاقهمند شدم و دور از چشم همسرش به او پیام دادم و او هم نشان داد از این ارتباط پنهانی بدش نمیآید. به این ترتیب ارتباط پنهانی من و سارا دور از چشم همسرانمان شکل گرفت.» او در ادامه گفت: «این داستان برای من یک هوس زودگذر بود، اما سارا قضیه را خیلی جدی گرفته بود. چند وقت که از ارتباطمان گذشت یک روز با من تماس گرفت و گفت باید همسرت را طلاق بدهی و من هم از شوهرم جدا میشوم تا بتوانیم با هم ازدواج کنیم.
من سعی کردم به او توضیح بدهم که این اتفاق هیچ وقت نمیافتد، چون من زندگی مشترکم را دوست دارم و فقط خواستم کمی شیطنت کنم. این موضوع خیلی سارا را عصبانی کرد. از آن روز تهدیدهای سارا برای خراب کردن زندگیام شروع شد. باید کاری انجام میدادم. نمیتوانستم شرایط را به قبل از این اشتباه برگردانم.
سارا هم دستبردار نبود.» متهم همچنین گفت: «در اوج استیصال به ذهنم رسید که برای نجات خودم او را به قتل برسانم. به همین دلیل با او قرار گذاشتم و با اتومبیلم او را به خارج از شهر بردم و به قتل رساندم و جسدش را آتش زدم. شوهر سارا آنقدر به من اعتماد داشت که از زمان تشکیل پرونده فقدانی از من خواست او را همراهی کنم و من هر روز به پلیس آگاهی میآمدم و در نقش یک دوست و همکار دلسوز همسرش را همراهی میکردم و گمان نمیکردم کارآگاهان به من مشکوک شوند و با خیال راحت مشغول زندگی شخصی خودم بودم تا امروز که دستبند به دستم خورد و متوجه شدم افسر پرونده چندین روز است که مرا زیرنظر دارد و به ارتباط پنهانی من و مقتوله پی برده است. به خاطر یک هوس زودگذر به همسر خودم و دوست صمیمیام خیانت کردم و نتیجهاش نابودی دو خانواده و از همه مهمتر فرزندانمان است.ای کاش روزی که احساس کردم به سارا حس پیدا کردهام به عاقبتش فکر میکردم و جلوی وسوسههایی که ذهنم را پر کرده بود، میگرفتم.»